عجب دنیا عجیبی یست این دنیا ادم هایکه باید ازپیاده روبروند ازوست جاده میروند وانهایکه باید ازوسعت جاده بروند از پیاده رومیروند دراینجا همه باهم بیگانه اند هیچ کس به فکردیگران نیست تنها چیزی که برای شان مهم است پیدا کردن نان برای خانواده شان است وبس دیگر حتا به فکر همسایه گرسنه خود نیستن حتابلبل هاازخواندن درصبح میترسند ایاادم هایکه درموتراند ازادمهای پیاده بهتراند چرا نظم دنیا را برهم میزنند در حالیکه قانون برای همه است چه فرق میکند غریب باشد یا دارا باید قانون را مرعات کند اما انگار هرچه قانون است برای غریبان است نه برای داری ها
هر لحظه فکر میکنم که انها چه بهتری میتوانند نسبت به ما داشته باشند ایا تنها فرق انها چانس است زیرا چانس انها را به اینجا رسانیده یا انها با کوشش به اینجا رسیده اند اما این امکان ندارد اگر اینطور باشد یعنی ما همیچ کوشش نمیکنیم که این نا ممکن است واسنکه من همیشه به این فکر میکنم که ایا انها وقتی از کنار ما میگذرند اصلا ما را میبینند یا نه ما برای انها چه جایگاهی داریم یا ما اصلا هستیم در دنیا انها اما این نظر من است که که در دنیای انها جای برای ما نیست کاش دنیا ها ما از هم جدا می بود انها برای خود زندگی میکردن وما برای خود دو دنیای جدا از هم میداشتیم در دنیا انها جای برای درد ها وغم های ما نیست ما باید با درد ها وغم های خود بسوزیم وبسازیم کسی دست ما را نمی گیرد یا از زمین به کمک خود بر میخیزیم یا همیشه همین قسم میمانیم این دیگر به قسمت ما بستگی دارد یا قسمت ما خوب خواهد بود یا بد هرگز خو د را محتاج کسی نکنیم غیر از خدای یکتا زیرا او تنها مددگار است که ما را از زمین بلند خواهد کرد