چگونه سخن بگویم

Posted on at


تقدیم به زنان افغان


 نمیدانم امشب چگونه سخن بگویم و از کدامین واژه به تحریر آغاز نمایم نمیدانم چگونه به وجودم آرامش بیآفرینم و زشتیها را از ذهنم مفقود گردانم. چگونه قلبم را به شادیها و صدای غصه را درخودم به سکوت برسانم وبسوی آرامش عروج کنم! میخواهم راحت و آزاد زندگی کنم اما روزگار مرا امان نمیدهد شانۀ نمییابم که سرم را برویش بنهم و کول بار غمم را سبک نمایم، دلی نمیابم که مرا بگنجد وبراستی  دوستم داشته باشد، دستی لمس نکرده ام که مرا رفیقانه نوازش دهد، چشمی را ندیده ام که نگاهش مرا خمار شادیها کند. فقط منم و عصایی تنهایم. تنها تنهایی شده رفیق لحظه هایم. از بی کسی دست خودم را برایم نوازشگری ساختم وسرم را بر آن تکیه دادم و خودم را به سوی آرامش ساخته گی فرا میخانم . در آیینه نگاه میکنم و بسوی خودم لبخند میزنم تا که گوشۀ از دردم را فراموش کنم اما وقتی به نگاه خسته ام ژرفانه مینگرم وغصه های پنهان چهره ام که عقب لبخند دروغینم خوابیدند را دوباره احساسشان میکنم ناخود آگاه اشک از چشمانم لبریز میگردد و گونه هایم را مملو از شبنم درد میکند و این اشکها وقتی به لبهایم برخورد میکند لبخند لحظۀ ای مرا از لبانم برمی چیند وآلوده ازغصه های دردناک دلتنگی میکنند. در این دنیای عظیم همۀ آدمها به من غصه بخشیدند نمیدانم چرا کسی که به تمام معنی از خودم باشد را نمیابم همه به نحوی مرا از خود می رنجانند . آیا همۀ آدمها همین گونه اند؟ خلق شده اند تا مارا بجای راحتی و خوشبختی رنج دهند وکینه بدوزند؟ آیا واقعا ما برای همیشه تنها خلق شدیم؟ من دنبال بهترین دوستم که مرا به حلق آرامش برساند بدون کدام سوال و جوابی مرا دریابد آری منم انسانم و میخواهم انسان گونه زندگی کنم و خسته ام از این تنهایی های بی جواب، از این خسته گی های بی دلیل، از این دلتنگی بی پایان واز این بی کسی های بی رقیب.



من کسی میخواهم که برایم همه کس باشد کسیکه مرا صادقانه به آغوش بگیرد، دستانم را عارفانه لمس نماید و به چشمانم مهربانه ببیند و قلبم را عاشقانه بدوزدد مرا به سرزمین سعادت حقیقی برساند.


آری خسته ام! خسته ام از این دنیای سرد و بی خورشید، از این آدمهای دروغین، از این قلب های پر کینه، از این دستان بی مهر، از این گهوارۀ خاموش، از این چشمان بی امید و وجودهای خالی از عشق.... در این زندگی فقط دانستم تنها کسیکه با تمام عظمت و قدرت خویش ما را تنها نمیگذارد و حکیمانه در هرزمان یاری میرساند خالق کبیر و بی نیاز است همیشه خستگی ناپذیر به ما مهر ورزیده و دوستمان میدارد و یاریمان میکند زیرا بزرگی او بی حد و هدس است این ما انسانهایم که تا بخود نیندیشم به خوشی دیگران فکر نمیکنیم و همیشه کوچک زندگی کردیم.


تقدیم به زنان افغان


 " سمانه "



About the author

160