دلگیر غزل های نامرتب کودکی ام هستم
شعر هایی که هیچ عاقلی آن را شعر نمیگفت
غزل هائیکه وزن و قافیه را در کارنداشت و بر رسمیت نمیشناخت
یک مصرع به این و دیگر به آن ختم میشد اما خیلی صادقانه مینوشتم هیچ غلو درآن نبود , مدح چشم و حسن کسی در آن نبود صادقانه از درد بی دردی مینوشتم از درد ملت مردم بیچاره وطن و بلاخره آخرینش هم درد مادر.....
از عشق مینوشتم , به عشق اصغر, وسط و اکبر آشنا نبودم به ریاکاری, تهمت و دروغ گفتن آشنا نبودم هر چه مینوشتم صادقانه و پر از احساس مقدس ام بود, کسی مرا محکوم به عشقم نمیکرد..
خیلی دلتنگ آن بی وزن و قافیه هستم دلم میخواهد به بلند ترین قله کوه هندوکش رفته فریاد بزنم
دلگیر صداقت کودکانه خود هستم , دلگیر غزل های نامرتب , دلگیر لب پر خنده و دل پاک هستم
هه هه هه هه چیغ بزنم و هوهوهو بگیریم.......!
اقدس خراسانی